کد مطلب:50499 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162
[صفحه 218] «لقد علق بنیاط هذا الانسان بضعه هی اعجب ما فیه: و ذلك القلب. و ذلك ان له مواد من الحكمه و اضداد من خلافها، فان سنح له الرجاء اذله الطمع و ان هاج به الطمع اهلكه الحرص و ان ملكه الیاس قتله الاسف و ان عرض له الغضب اشتد به الغیظ و ان اسعده الرضی نسی التحفظ و ان غاله الخوف شغله الحذر و ان اتسع له الامر استلبته العزه و ان افاد مالا اطغاه الغنی و ان اصابته مصیبه فضحه الجزع و ان غصته الفاقه شغله البلاء و ان جهده الجوع قعد به الضعف و ان افرط به الشبع كظته البطنه. فكل تقصیر به مضر و كل افراط له مفسد.»[1] . به رگهای دل این آدمی گوشتپاره ای آویزان است كه شگفت تر چیزی كه در اوست آن است. و آن دل است كه دل را ماده ها بود از حكمت و ضدهایی مخالف آن، پس اگر در دل امیدی پدید آید، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد، حرص آن را تباه سازد و اگر نومیدی بر آن دست یابد، دریغ آن را بكشد و اگر خشمش بگیرد، بر آشوبد و آرام نپذیرد و اگر سعادت خرسندی اش نصیب شود، عنان خویشتنداری از دست بدهد و اگر ترس به ناگاه او را فراگیرد، پرهیزیدن او را مشغول گرداند و اگر گشایشی در كارش پدید آید، غفلت او را برباید و اگر مالی به دست آرد، توانگری وی را به سركشی وادارد و اگر مصیبتی بدو رسد، ناشكیبایی رسوایش كند و اگر به درویشی گرفتار شود، به بلا دچار شود و اگر گرسنگی بی طاقتش گرداند، ناتوانی وی را از پای بنشاند و اگر پر سیر گردد، پری شكم زیانش رساند. پس هر تقصیر، آن را زیان است و گذراندن از هر حد موجب تباهی و تاوان. وجود آدمی این گونه است و قلب را قلب گفته اند از آن رو كه دگرگونی می پذیرد،[2] و هر فزونی و كاستی در احوال آدمی تاثیر می گذارد. ما سمی القلب الا من تقلبه قلب را قلب ننامیده اند مگر به سبب آنكه دگرگونی می پذیرد و اندیشه ی آدمی تغییر می یابد و انسان گونه گونه می شود. این تحول چنان است كه در حدیثی از پیامبر اكرم (ص) آمده است: [صفحه 219] ان هذا القلب كریشه بفلاه من الارض یقیمها الریح ظهرا لبطن.»[4] . همانا این قلب همانند پری است در هامون كه باد، آن را زیر و زبر نماید. در اینجا قلب همچون پری در بیابانی گرفتار تندبادی مطرح شده است كه آن را دچار دگرگونیهای بسیار می كند و گاه به چپ و گاه به راست می برد. در حدیث آمد كه دل همچون پریست باد پر را هر طرف راند گزاف توجه به این امر و فراهم كردن بستر اعتدال و سیر تربیتی معتدل، زمینه ای مناسب برای شكوفایی فطریات آدمی است. امیرمومنان علی (ع) بر رعایت این اصل اساسی تاكید ورزیده و بر این مطلب نیز اشاره فرموده است كه در حد اعتدال ماندن كاری دشوار است:[6] . «من بالغ فی الخصومه اثم و من قصر فیها ظلم و لا یستطیع ان یتقی الله من خاصم.»[7] . آن كه خصومت را از حد درگذارند گناه ورزید و آن كه در آن كوتاهی كرد ستم كشید و آن كه ستیزه جوست نتواند از خدا ترسید. مربی زیرك و دانا و راهنمای فهیم و توانا كسی است كه مرزهای اعتدال را بشناسد و تربیت و مدیریت و سیاست خود را در آن مرزها سامان دهد و به هیچ وجه به افراط و تفریط میل نكند، به بیان امام علی (ع): «الفقیه كل الفقیه من لم یقنط الناس من رحمه الله و لم یویسهم من روح الله و لم یومنهم من مكر الله.»[8] . دانای فهمیده و زیرك كسی است كه مردم را از آمرزش خدا مایوس نسازد و از مهربانی او نومیدشان نكند و از عذاب ناگهانی وی ایمنشان ندارد. بهترین نظام تربیتی، نظامی است معتدل كه در آن نه امید بیش از اندازه و نه بیم بیش از اندازه حاكم باشد، چنانكه از امیرمومنان (ع) روایت شده است كه فرمود: [صفحه 220] «خیر الاعمال اعتدال الرجاء و الخوف.»[9] . بهترین كارها اعتدال امید و بیم است. ساختار تربیتی اسلام، ساختاری معتدل است و مردمان را در بستر اعتدال هدایت می كند و به سوی مقاصد تربیتی سیر می دهد. امام علی (ع) در نخستین خطبه ی حكومتی خود بدین حقیقت اشاره كرده و فرموده است: «الیمین و الشمال مضله و الطریق الوسطی هی الجاده، علیها باقی الكتاب و آثار النبوه و منها منفذ السنه و الیها مصیر العاقبه.»[10] . چپ و راست (كمینگاه) گمراهی است و راه میانه، راه راست (الهی) است. كتاب خدا و آیین رسول آن را گواه است و سنت را گذرگاه است و بازگشت بدان جایگاه است.
تربیت فطری، تربیتی معتدل و به دور از هر گونه افراط و تفریط است، كه خداوند آدمی را به گونه ای آفریده است كه هر گونه افراط و تفریط، اعتدال او را به هم می زند و سیر او را به سوی تعالی تربیتی دچار خلل می سازد. امیرمومنان (ع) در حكمتی والا فرموده است:
و الرای یصرف و الانسان اطوار[3] .
در بیابانی اسیر صرصریست
گه چپ و گه راس با صد اختلاف[5] .
صفحه 218، 219، 220.