کد مطلب:50499 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:162

تربیت فطری











تربیت فطری، تربیتی معتدل و به دور از هر گونه افراط و تفریط است، كه خداوند آدمی را به گونه ای آفریده است كه هر گونه افراط و تفریط، اعتدال او را به هم می زند و سیر او را به سوی تعالی تربیتی دچار خلل می سازد. امیرمومنان (ع) در حكمتی والا فرموده است:

[صفحه 218]

«لقد علق بنیاط هذا الانسان بضعه هی اعجب ما فیه: و ذلك القلب. و ذلك ان له مواد من الحكمه و اضداد من خلافها، فان سنح له الرجاء اذله الطمع و ان هاج به الطمع اهلكه الحرص و ان ملكه الیاس قتله الاسف و ان عرض له الغضب اشتد به الغیظ و ان اسعده الرضی نسی التحفظ و ان غاله الخوف شغله الحذر و ان اتسع له الامر استلبته العزه و ان افاد مالا اطغاه الغنی و ان اصابته مصیبه فضحه الجزع و ان غصته الفاقه شغله البلاء و ان جهده الجوع قعد به الضعف و ان افرط به الشبع كظته البطنه. فكل تقصیر به مضر و كل افراط له مفسد.»[1] .

به رگهای دل این آدمی گوشتپاره ای آویزان است كه شگفت تر چیزی كه در اوست آن است. و آن دل است كه دل را ماده ها بود از حكمت و ضدهایی مخالف آن، پس اگر در دل امیدی پدید آید، طمع آن را خوار گرداند و اگر طمع بر آن هجوم آرد، حرص آن را تباه سازد و اگر نومیدی بر آن دست یابد، دریغ آن را بكشد و اگر خشمش بگیرد، بر آشوبد و آرام نپذیرد و اگر سعادت خرسندی اش نصیب شود، عنان خویشتنداری از دست بدهد و اگر ترس به ناگاه او را فراگیرد، پرهیزیدن او را مشغول گرداند و اگر گشایشی در كارش پدید آید، غفلت او را برباید و اگر مالی به دست آرد، توانگری وی را به سركشی وادارد و اگر مصیبتی بدو رسد، ناشكیبایی رسوایش كند و اگر به درویشی گرفتار شود، به بلا دچار شود و اگر گرسنگی بی طاقتش گرداند، ناتوانی وی را از پای بنشاند و اگر پر سیر گردد، پری شكم زیانش رساند. پس هر تقصیر، آن را زیان است و گذراندن از هر حد موجب تباهی و تاوان.

وجود آدمی این گونه است و قلب را قلب گفته اند از آن رو كه دگرگونی می پذیرد،[2] و هر فزونی و كاستی در احوال آدمی تاثیر می گذارد.


ما سمی القلب الا من تقلبه
و الرای یصرف و الانسان اطوار[3] .

قلب را قلب ننامیده اند مگر به سبب آنكه دگرگونی می پذیرد و اندیشه ی آدمی تغییر می یابد و انسان گونه گونه می شود.

این تحول چنان است كه در حدیثی از پیامبر اكرم (ص) آمده است:

[صفحه 219]

ان هذا القلب كریشه بفلاه من الارض یقیمها الریح ظهرا لبطن.»[4] .

همانا این قلب همانند پری است در هامون كه باد، آن را زیر و زبر نماید.

در اینجا قلب همچون پری در بیابانی گرفتار تندبادی مطرح شده است كه آن را دچار دگرگونیهای بسیار می كند و گاه به چپ و گاه به راست می برد.


در حدیث آمد كه دل همچون پریست
در بیابانی اسیر صرصریست


باد پر را هر طرف راند گزاف
گه چپ و گه راس با صد اختلاف[5] .

توجه به این امر و فراهم كردن بستر اعتدال و سیر تربیتی معتدل، زمینه ای مناسب برای شكوفایی فطریات آدمی است. امیرمومنان علی (ع) بر رعایت این اصل اساسی تاكید ورزیده و بر این مطلب نیز اشاره فرموده است كه در حد اعتدال ماندن كاری دشوار است:[6] .

«من بالغ فی الخصومه اثم و من قصر فیها ظلم و لا یستطیع ان یتقی الله من خاصم.»[7] .

آن كه خصومت را از حد درگذارند گناه ورزید و آن كه در آن كوتاهی كرد ستم كشید و آن كه ستیزه جوست نتواند از خدا ترسید.

مربی زیرك و دانا و راهنمای فهیم و توانا كسی است كه مرزهای اعتدال را بشناسد و تربیت و مدیریت و سیاست خود را در آن مرزها سامان دهد و به هیچ وجه به افراط و تفریط میل نكند، به بیان امام علی (ع):

«الفقیه كل الفقیه من لم یقنط الناس من رحمه الله و لم یویسهم من روح الله و لم یومنهم من مكر الله.»[8] .

دانای فهمیده و زیرك كسی است كه مردم را از آمرزش خدا مایوس نسازد و از مهربانی او نومیدشان نكند و از عذاب ناگهانی وی ایمنشان ندارد.

بهترین نظام تربیتی، نظامی است معتدل كه در آن نه امید بیش از اندازه و نه بیم بیش از اندازه حاكم باشد، چنانكه از امیرمومنان (ع) روایت شده است كه فرمود:

[صفحه 220]

«خیر الاعمال اعتدال الرجاء و الخوف.»[9] .

بهترین كارها اعتدال امید و بیم است.

ساختار تربیتی اسلام، ساختاری معتدل است و مردمان را در بستر اعتدال هدایت می كند و به سوی مقاصد تربیتی سیر می دهد. امام علی (ع) در نخستین خطبه ی حكومتی خود بدین حقیقت اشاره كرده و فرموده است:

«الیمین و الشمال مضله و الطریق الوسطی هی الجاده، علیها باقی الكتاب و آثار النبوه و منها منفذ السنه و الیها مصیر العاقبه.»[10] .

چپ و راست (كمینگاه) گمراهی است و راه میانه، راه راست (الهی) است. كتاب خدا و آیین رسول آن را گواه است و سنت را گذرگاه است و بازگشت بدان جایگاه است.


صفحه 218، 219، 220.








    1. همان، حكمت 108.
    2. حلیه الاولیاء، ج 1، صص 263 و 261، لسان العرب، ج 11، ص 271.
    3. كتاب العین، ج 3، ص 1514.
    4. ابوعبدالله احمد بن محمد بن حنبل الشیبانی، مسند احمد ابن حنبل، داراحیاء التراث العربی، بیروت، ج 4، ص 419. بدین صورت نیز وارد شده است: «انما سمی القلب من تقلبه. الا و ان القلب مثل ریشه معلقه بشجره فی فضاء من الارض تفیوها الریح ظهرا لبطن.» حلیه الاولیاء، ج 1، ص 263 و نیز: «مثل القلب كمثل ریشه فی ارض فلاه تقلبها الریاح ظهرا لبطن.» ابوحامد محمد بن محمد بن محمد محمد الغزالی، احیاء علوم الدین، صحح باشراف عبدالعزیز عزالدین السیروان، دارالقلم، بیروت، ج 3، ص 47، همچنین: «انما سمی القلب من تقلبه، انما مثل القلب مثل ریشه بالفلاه تعلقت فی اصل شجره یقلبها الریح ظهرا لبطن.» جلال الدین عبدالرحمن بن ابی بكر السیوطی، الجامع الصغیر فی احادیث البشیر النذیر، الطبعه الاولی، دارالفكر، بیروت، 1401 ق. ج 1، ص 397.
    5. مثنوی معنوی، دفتر سوم، ص 399.
    6. شرح نهج البلاغه ابن میثم، ج 5، ص 395.
    7. نهج البلاغه، حكمت 298.
    8. همان، حكمت 90.
    9. غررالحكم، ج 1، ص 355.
    10. نهج البلاغه، كلام 16.